دخمل دوست داشتنی مامان و بابا

کوچولوی من 3 ماهگیت تموم شد و الان دیگه کلی واسمون میخندی و گاهی بامون به زبون خودت حرف میزنی البته بگم مامانی ازت ناراحته آخه فقط واسه بابایی غوغو میکنی مامانی حسودیش میشه شب بیداریات و همه کارات با منه اونوقت تو کلوچه خوردنی فقط با بابایی حرف میزنی شوخی کردم فندقی من   یه خنده ت خستگیو از تن مامانی در میکنه قربونت برم من راستی یادم رفت بهت بگم فندقی الان که داری وارد ٤ ماهگیت میشی وزنت ٦٣٠٠ گرمه اینم چند تا عکس از امروزت       ...

دوست جوونی ها به من رای بدید کد من 149 هست . . . . . یادتون نره به من رای بدیدا        ...

عزیز مامان چند وقتیه حسابی دستتو و هر چی که تو دستت باشه رو میخوری از دستکشت گرفته تا پتو و ... اینجا داشتی تلاش میکردی دستتو به دهنت برسونی و بالاخره موفق شدی     ...

اینو پونه واست تو دفتر یادداشتش کشید و داد به من و گفت:" خاله اینو الان واسه رومینا کشیدم بزن به دیوار اتاقش " منم ازش گرفتمو و واست نگه داشتم مرسی پونه جان بخاطر نقاشی قشنگت ...

این عکسا رو وقتی تو خواب ناز بودی ازت انداختم فندقی من البته مامانی اینقدر وول میخوری که کلاهت دوره سرت میچرخه   و وقتی از خواب پا شدی هم مامانی یه عکس دیگه ازت انداخت     ...

عژیژه مامان رفتی تو 3 ماه و مامانی و بابایی کلی ذوقتو میکنن آخه با غوغوکردنات باهامون حرف میزنی ما هم جوابتو به زبون خودت میدیم و کلی واسمون میخندی کوشولوی من وقتی پتوتو رو پاهات میگیرم با دستای کوچولوت میگیری پتوتو و میاری رو صورتت و بعضی وقتا هم میگیری دهنت که مامانی زودی سر میرسه و ...    اینم عکسای 2ماه و 9 روزگیت جوجوی مامان     ...